به گزارش مشرق به نقل از فارس، در آستانه سالگرد اقامه نخستین نماز جمعه
کشور مصاحبهای صمیمی با آیتالله سید مرتضی محمودی، امام جمعه و نماینده
ولی فقیه در شهرستان ورامین که جزو با سابقهترین امام جمعههای کشور است،
انجام دادهایم که در ادامه میآید:
شما قبل از آنکه وارد حوزه و طلبگی شوید به کار دیگری هم اشتغال داشتید؟
بنده از اول نوجوانی مشغول تحصیل و طلبگی شدم، ابتدا در
گلپایگان بودم، در آنجا مدرسهای بود که مرحوم آیتالله وحید گلپایگانی
موسس آن بود، چند سال به آن مدرسه میرفتم، سپس به مدرسه حاج محمدعلی
ابراهیم در اراک که مسئولش آیتالله آقا کاظم بود رفتم و به تحصیل ادامه
دادم و سرانجام به حوزه قم رفتم.
من عشق به طلبگی داشتم و علاقهام نیز در مجالس روضه خوانی ایجاد
شد، دوست داشتم به منبر بروم و روضه بخوانم؛ منتها تابستانها به پدر
مرحومم در کشاورزی کمک میکردم، هم درس میخواندم هم کشاورزی میکردم.
راجع به دوران طلبگی خود توضیح میدهید؟ هم دورهایهای شما چه کسانی بودند؟
با خیلی از آقایانی که امروز در راس روحانیت قرار دارند و
مرجع تقلید هستند هم دوره بودم، منتها بنده به دلیل فعالیتهای تبلیغاتی
زودتر از حوزه خارج شدم و نتوانستم ادامه تحصیل دهم، مرا چند سال برای
تبلیغ به قزوین اعزام نمودند، 12 سال به محلات اعزام شدم، چندین سال به
ورامین آمدم و بنابراین بیشتر در عرصه تبلیغات بودم، از سال 42 به بعد که
عمده فعالیتهای انقلابی و تبلیغاتی شروع شد کمتر در حوزه ماندم.
اما آقایان دیگر در حوزه ماندند و ادامه تحصیل دادند و بحمداله
وجود ارزنده ایشان برای دنیای تشیع بسیار نافع است، آیتالله فاضل لنکرانی،
آیتالله تبریزی، آیتالله افتخاری گلپایگانی، آیتالله صلواتی، حاج آقا
جلال طاهر شمس و آیتالله ستوده هم از اراک با من هم دوره بود، خیلیها
بودند که حالا دیگر نامشان زیاد در ذهنم نمانده است.
چطور با امام (ره) آشنا شدید؟
در قم که بودم از قبل از سال 42 و قبل از آنکه بحث
انقلاب شود در درس مکاسب محرمه امام (ره) شرکت میکردم، جزوه امام (ره) را
مینوشتم، خارج کفایه، اصول، فقه نیز شاگرد امام (ره) بودم، درس اصول امام
(ره) به قول امروزیها نمره یک بود، آقایان سبحانی، خزعلی و یثربی هم به
درس امام (ره) میآمدند و از محضر ایشان استفاده میکردیم تا ایشان به نجف
تبعید شدند و دیگر در دسترس نبودند. البته یک شب نیمه رجب بود برای دیدار امام (ره) به نجف رفتم و با ایشان دیدار کردم.
چند تن از اساتید دیگر خود را معرفی میکنید؟
درس خارج را در خدمت آیتالله گلپایگانی بودم، یک مقداری
از خارج اصول فقه را در محضر آقای اراکی خواندم، درس ایشان خیلی مطرح بود،
درس تفسیر را خدمت علامه طباطبایی در مدرسه حجتیه میرفتم، در درس آقای
بروجردی نیز شرکت میکردم، کتاب طهارت و خمس و البته اصول (اصول عملیه) را
خواندم ولی بعد تعطیل شد، برای فراگیری مباحث کلی فقه (لعمتین) را در بحث
آیتالله نجفی شرکت میکردم، پای درس آقای مجاهدی را هم تا زمانی که در قم
بودم میرفتم که ایشان از مدرسان قوی حوزه بودند. در درس شرح منظومه آقای
مطهری نیز شرکت میکردم.
چطور شد که شما ممنوع المنبر شدید؟
من یک مقداری بیپرده راجع به اوضاع آن زمان صحبت
میکردم، مسائل حکومتی را میگفتم، یک شب در مجلسی بودم آقایی بالای منبر
از رضاشاه تعریف میکرد، میگفت ارادت این فرد به اهل بیت علیهمالسلام
همین بس که اسم همه بچههایش را رضا گذاشته است، محمد رضا، عبدالرضا، احمد
رضا، علیرضا، محمود رضا و احمد رضا. من پس از منبر این آقا بالای منبر
رفتم، شروع کردم خوابی را که کسی دیده بود بیان نمودم، گفتم در باغی تختی
بوده است و پیامبر (ص) روی تخت نشسته است، رضا شاه نیز بوده و چاقویی به
دست داشته و بدن پیامبر (ص) را قطعه قطعه میکرده است، بیان این موارد جرات
میخواست، آن آقا که قبل از من بالای منبر بود عصبانی شد و با عصبانیت
بلند شد و مجلس را ترک کرد، مسئول امنیت ساواک هم در جلسه بود، بیچاره تا
دید من این حرفها را بیپرده میگویم خود را به خواب زد که یعنی من
نشنیدم. این جلسه برای ساواک گزارش شده بود و در پرونده من بود.
چه شد که به قم رفتید؟
سالگرد روزی که شاه را در تهران تیر زدند همیشه در تمام
شهرهای مملکت مجلس دعا برپا میکردند و اجبار میکردند و آقایان علما را
دعوت میکردند که شرکت کنند و تنها کسی که شرکت نمیکرد من بودم، دو روز
قبل از اینکه مراسم باشد به بهانهای به قم میرفتم، در محلات نمیماندم که
بخواهم شرکت کنم.
حکایت ممنوعالمنبر شدنتان چه بود؟
ساواک یک مسئولی داشت به نام دادگر؛ یک روز آمد و گفت
چرا مجلس دعای شاه نمیآیید، گفتم نیستم که بیایم، گفت شما مخصوصا نمیآیی،
گفتم بله، فرض کن مخصوصا نمیآیم، خلاصه با این آقا درگیر شدم، اینها
همین مورد و موارد قبلی را برایم پرونده کردند و در سال 49 ممنوع المنبر
شدم، آن زمان حدود 9 نفر از جمله آقای هاشمی، آقای مقدسی و دیگران که الان
در ذهنم نیست ممنوع المنبر بودند.
دست بردار نبودم، دست از افشاگری علیه رژیم شاه برنمیداشتم،
میرفتم پای منبر مینشستم، بالا نمیرفتم و سخنرانی میکردم، جاسوسان خبر
دادند و شهربانی مرا خواست و گفت چرا منبر رفتی؟ مگر ممنوع نبودی؟
گفتم منبر ممنوع بود، من منبر نرفتم، نشستم پای منبر و سخنرانی
کردم، اگر شما بگویید نشسته هم سخنرانی نکن میخوابم و سخنرانی میکنم، این
مسائل باعث شد شهربانی درب مسجد را برای مدتی ببندد تا جلسهای برگزار
نشود، به من میگفتند حق نداری منبر بروی، تو حق حرف زدن نداری، بنده هم به
فرموده آیتالله گلپایگانی رفتم فریدون کنار و در آنجا با نام مستعار منبر
میرفتم.
شما از جمله با سابقهترین امام جمعه کشور هستید و
خطبههای فراوانی خواندید، لطف کنید بفرمایید کدام خطبه شما از نظر خودتان
بهترین خطبه بوده است؟
هیچکدام از خطبههای من خیلی خوب نبوده است که بخواهم
بگویم بهترین کدام است اما آن خطبهای که با اخلاص بیشتر بوده بهترین
خطبهام و آنکه اخلاصش کمتر بوده بدترین خطبهام بوده است.
نماینده ولی فقیه در ورامین از ممنوع المنبر بودنش در سال 49 سخن به میان آورد و گفت: سال 49 حدود 9 نفر ممنوع المنبر بودند و من جزو آنها بودم.